731 ـ عَنْ أَنَسٍ : أَنَّ أَبَا بَكْرٍكَتَبَ لَهُ هَذَا الْكِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى الْبَحْرَيْنِ: بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، هَذِهِ فَرِيضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِي فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، وَالَّتِي أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى وَجْهِهَا فَلْيُعْطِهَا، وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلا يُعْطِ: فِي أَرْبَعٍ وَعِشْرِينَ مِنَ الإِبِلِ فَمَا دُونَهَا مِنَ الْغَنَمِ، مِنْ كُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ، إِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِينَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاثِينَ فَفِيهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاثِينَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِينَ فَفِيهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِينَ إِلَى سِتِّينَ فَفِيهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الْجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّينَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِينَ فَفِيهَا جَذَعَةٌ، فَإِذَا بَلَغَتْ يَعْنِي سِتًّا وَسَبْعِينَ إِلَى تِسْعِينَ فَفِيهَا بِنْتَا لَبُونٍ، فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِينَ إِلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ فَفِيهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الْجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ فَفِي كُلِّ أَرْبَعِينَ بِنْتُ لَبُونٍ، وَفِي كُلِّ خَمْسِينَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ إِلاَّ أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ فَلَيْسَ فِيهَا صَدَقَةٌ، إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ فَفِيهَا شَاةٌ، وَفِي صَدَقَةِ الْغَنَمِ فِي سَائِمَتِهَا إِذَا كَانَتْ أَرْبَعِينَ إِلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِينَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَيْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَيْنِ إِلَى ثَلاثِ مِائَةٍ فَفِيهَا ثَلاثُ شِيَاهٍ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاثِ مِائَةٍ فَفِي كُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا كَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِينَ شَاةً وَاحِدَةً فَلَيْسَ فِيهَا صَدَقَةٌ، إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا، وَفِي الرِّقَّةِ رُبْعُ الْعُشْرِ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ إِلاَّ تِسْعِينَ وَمِائَةً فَلَيْسَ فِيهَا شَيْءٌ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ رَبُّهَا. (بخارى: 1454)
ترجمه: انس روايت مي كند كه: هنگاميكه ابوبكر صديق وي را به بحرين فرستاد، اين نامه را برايش نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين، فريضة زكاتي است كه رسول الله بر عهدة مسلمانان، مقرر كرده است. و همان دستور خداوند متعال است به رسولش. بنابراين، از هر مسلماني كه زكات مطالبه گردد، بايد به همان مقدار تعيين شده، پرداخت نمايد. و اگر بيشتر از آن، مطالبه نمايند، پرداخت نكند.
در بيست وچهار شتر وكمتر از آن، در مقابل هر پنج شتر، يك گوسفند بايد داده شود. از بيست وپنج تا سي وپنج شتر، يك "بنت مخاض" لازم مي گردد. و از سي وشش تا چهل و پنج شتر، يك "بنت لبون" لازم مي گردد. و از چهل وشش تا شصت شتر، يك حقه كه آماده آبستن است، لازم مي گردد. و از شصت و يك تا هفتاد وپنج شتر، يك "جذعه" لازم مي گردد. و از هفتاد وشش تا نود شتر، دو "بنت لبون" لازم مي گردد. و از نود و يك تا يكصد وبيست شتر، دو "حقه" كه آماده آبستن اند، لازم مي گردد. وچون تعداد شتران از صد وبيست گذشت، براي هر چهل شتر، يك "بنت لبون" و براي هر پنجاه شتر، يك "حقه" واجب مي گردد. و هركس، فقط چهار شتر دارد، زكات بر وي واجب نيست مگر اينكه صاحب آنها بخواهد چيزي صدقه نمايد. وچون تعداد آنها به پنج شتر برسد، يك گوسفند واجب مي گردد.
اما در مورد زكات گوسفند: اگر گوسفندان در صحرا بچرند، از هر چهل راس گوسفند تا صد و بيست گوسفند، يكي واجب مي گردد. و از يكصد وبيست تا دويست راس، دو راس گوسفند. و از دويست تا سيصد، سه راس گوسفند، لازم مي گردد. وهنگاميكه تعدادشان از سيصد راس گذشت، از هر صد گوسفند، يكي لازم مي گردد. و اگر تعداد گوسفندان كسي از چهل راس،كمتر باشند زكات بر او واجب نيست مگر اينكه خودش بخواهد چيزي صدقه بدهد.
واما زكات نقره: يك چهلم است. واگر فردي فقط يك صد و نود درهم دارد، زكات بر او واجب نيست مگر اينكه داوطلبانه، چيزي صدقه بدهد.
باب (27): زكات بايد بي عيب باشد
732 ـ عَنْ أَنَسٍ : أَنَّ أَبَا بَكْرٍكَتَبَ لَهُ: الصَّدَقَةَ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ : «وَلا يُخْرَجُ فِي الصَّدَقَةِ هَرِمَةٌ وَلا ذَاتُ عَوَارٍ وَلا تَيْسٌ إِلاَّ مَا شَاءَ الْمُصَدِّقُ». (بخارى: 1455)
ترجمه: انس ميگويد: ابوبكر طبق دستور خدا به رسولش ، درباره زكات، براي من چنين نوشت: «گوسفند پير و معيوب براي زكات داده نشود. و همچنين گوسفند نر، مگر اينكه صدقه دهنده خواسته باشد».
باب (28) در زكات نبايد بهترين مال مردم انتخاب شود
733 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا: حديث بَعْثِ مُعَاذ إلَى الْيَمَنِ تقدم وفي هذه الرواية قَالَ: «إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى قَوْمٍ أَهْلِ كِتَابٍ….» وَذَكَرَ بَاقِيَ الحديثِ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِهِ: «وَتَوَقَّ كَرَائِمَ أَمْوَالِ النَّاسِ».
(بخارى:1458)
ترجمه: حديث ابن عباس كه رسول الله معاذ را بعنوان والي به يمن فرستاد، قبلا بيان شد. در اين روايت، آمده است كه: آنحضرت فرمود: «تو به طرف اهل كتاب فرستاده ميشوي… » و در پايان، فرمود: «هنگام دريافت زكات، از گرفتن بهترين مال مردم، پرهيزكن».
باب (29): زكات دادن به خويشاوندان
734 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: كَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَكْثَرَ الأَنْصَارِ بِالْمَدِينَةِ مَالاً مِنْ نَخْلٍ، وَكَانَ أَحَبُّ أَمْوَالِهِ إِلَيْهِ بَيْرُحَاءَ، وَكَانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ الْمَسْجِدِ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ يَدْخُلُهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَاءٍ فِيهَا طَيِّبٍ. قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ قَامَ أَبُو طَلْحَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَقُولُ: لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون وَإِنَّ أَحَبَّ أَمْوَالِي إِلَيَّ بَيْرُحَاءَ، وَإِنَّهَا صَدَقَةٌ لِلَّهِ، أَرْجُو بِرَّهَا وَذُخْرَهَا عِنْدَ اللَّهِ، فَضَعْهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ، حَيْثُ أَرَاكَ اللَّهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ : «بَخٍ، ذَلِكَ مَالٌ رَابِحٌ، ذَلِكَ مَالٌ رَابِحٌ، وَقَدْ سَمِعْتُ مَا قُلْتَ، وَإِنِّي أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فِي الأَقْرَبِينَ». فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَسَمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فِي أَقَارِبِهِ وَبَنِي عَمِّهِ . (بخارى:1461)
ترجمه: انس مي گويد: ابوطلحه از ميان همه انصار مدينه، نخل بيشتري داشت. بهترين نخلستان وي بنام بيرحاء، روبروي مسجد نبوي بود. رسول الله گهگاهي وارد اين باغ ميشد و از آب آن، مي نوشيد. انس مي گويد: وقتي كه اين آيه نازل شد:لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون، ابوطلحه نزد رسول الله رفت و گفت: يا رسول الله! خداوند مي فرمايد: تا زماني كه محبوبترين اموالتان را انفاق نكرده ايد، به نيكي، دست نخواهيد يافت. باغ بيرحاء محبوبترين ثروت من است. ميخواهم آنرا در راه الله صدقه نمايم و اجر آن را از خداوند دريافت كنم. بنابر اين، هرطور كه شما مناسب مي دانيد, در مورد آن، تصميم بگيريد. رسول الله فرمود: «آفرين! اين است مال سودمند. اين است مال سودمند. آنچه را كه گفتي، شنيدم. نظر من اينست كه آنرا ميان خويشاوندانت، تقسيم كني». ابوطلحه گفت: اي رسول خدا! همين كار را خواهم كرد. سپس، ابوطلحه آنرا ميان پسرعموها و خويشاوندانش تقسيم نمود.
735 ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ : حَدِيْثُهُ فِيْ خُرُوْجِ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى الْمُصَلَّى تَقَدَّمَ وَفِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ: فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ، جَاءَتْ زَيْنَبُ، امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، تَسْتَأْذِنُ عَلَيْهِ، فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ زَيْنَبُ، فَقَالَ: «أَيُّ الزَّيَانِبِ»؟ فَقِيلَ: امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: «نَعَمْ ائْذَنُوا لَهَا». فَأُذِنَ لَهَا، قَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، إِنَّكَ أَمَرْتَ الْيَوْمَ بِالصَّدَقَةِ، وَكَانَ عِنْدِي حُلِيٌّ لِي، فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِهِ، فَزَعَمَ ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ وَوَلَدَهُ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتُ بِهِ عَلَيْهِمْ،فَقَالَ النَّبِيُّ: «صَدَقَ ابْنُ مَسْعُودٍ، زَوْجُكِ وَوَلَدُكِ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتِ بِهِ عَلَيْهِمْ». (بخارى: 1462)
ترجمه: حديث ابوسعيد خدري دربارة رفتن پيامبر اكرم به عيدگاه، قبلاً بيان شد. در اين روايت، مي گويد: رسول الله بعد از اين كه به خانه رفت، زينب ؛همسر ابن مسعود ؛ آمد و اجازة ورود خواست. به آنحضرت گفتند:اي رسول خدا ! زينب آمده است. پرسيد: «كدام زينب»؟ گفتند: همسر ابن مسعود.. رسول الله فرمود: «اجازه دهيد تا وارد خانه شود». او وارد خانه شد و عرض كرد: يا رسول الله ! شما امروز دستور داديد كه مردم صدقه بدهند. من قدري زيورآلات دارم و مي خواهم آنها را در راه الله، انفاق كنم. اما شوهرم ؛ابن مسعود؛ و پسرش ميگويند: ما بيشتر از ديگران، مستحق اين صدقه هستيم. رسول الله فرمود: «ابن مسعود راست مي گويد. شوهر و فرزندت، بيشتر از ديگران، مستحق صدقه تو مي باشند».
باب (30): بر اسب، زكات واجب نيست
736 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ : «لَيْسَ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي فَرَسِهِ وَغُلامِهِ صَدَقَةٌ». (بخارى: 1463)
ترجمه: ابوهريره مي گويد: رسول الله فرمود: در اسبها و بردگان مسلمانان، زكات واجب نيست. (البته وقتي كه براي خدمت باشند نه براي تجارت). مترجم
باب (31): دادن زكات به يتيمان
737 ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ : أَنَّ النَّبِيَّ جَلَسَ ذَاتَ يَوْمٍ عَلَى الْمِنْبَرِ، وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي مِمَّا أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي، مَا يُفْتَحُ عَلَيْكُمْ مِنْ زَهْرَةِ الدُّنْيَا وَزِينَتِهَا». فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَيَأْتِي الْخَيْرُ بِالشَّرِّ؟ فَسَكَتَ النَّبِيُّ ، فَقِيلَ لَهُ: مَا شَأْنُكَ؟ تُكَلِّمُ النَّبِيَّ وَلا يُكَلِّمُكَ؟ فَرَأَيْنَا أَنَّهُ يُنْزَلُ عَلَيْهِ، قَالَ: فَمَسَحَ عَنْهُ الرُّحَضَاءَ، فَقَالَ: «أَيْنَ السَّائِلُ»؟ وَكَأَنَّهُ حَمِدَهُ، فَقَالَ: إِنَّهُ لا يَأْتِي الْخَيْرُ بِالشَّرِّ، وَإِنَّ مِمَّا يُنْبِتُ الرَّبِيعُ يَقْتُلُ أَوْ يُلِمُّ؛ إِلاَّ آكِلَةَ الْخَضْرَاءِ، أَكَلَتْ حَتَّى إِذَا امْتَدَّتْ خَاصِرَتَاهَا، اسْتَقْبَلَتْ عَيْنَ الشَّمْسِ فَثَلَطَتْ، وَبَالَتْ، وَرَتَعَتْ، وَإِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَنِعْمَ صَاحِبُ الْمُسْلِمِ مَا أَعْطَى مِنْهُ الْمِسْكِينَ، وَالْيَتِيمَ، وَابْنَ السَّبِيلِ». أَوْ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ «وَإِنَّهُ مَنْ يَأْخُذُهُ بِغَيْرِ حَقِّهِ، كَالَّذِي يَأْكُلُ وَلا يَشْبَعُ، وَيَكُونُ شَهِيدًا عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
(بخارى:1465)
ترجمه: ابوسعيد خدري ميگويد: روزي، رسول الله بر منبر نشست. و ما هم اطراف او نشستيم. رسول الله فرمود: «ميترسم كه بعد از من، دروازه هاي زرق و برق دنيا بر شما گشوده شود». مردي گفت:يا رسول الله! مگر خير باعث شر مي شود؟ رسول الله سكوت كرد (وجوابي نداد). به او گفتند: تو را چه شده است كه سخن مي گويي در حالي كه آنحضرت سخن نمي گويد؟ (در آن اثناء) از آثار چهره رسول خدا متوجه شديم كه بر ايشان، وحي نازل ميشود.
راوي مي گويد: آنگاه، رسول خدا عرقهاي (چهره اش) را پاك نموده، فرمود: «سائل كجاست»؟ گويا از سؤال او خوشنود بود و بعد، فرمود: «در واقع، خير، موجب شر نمي شود. اما از باران فصل بهار، نوعي گياه مي رويد كه حيوانات از خوردن آن، مي ميرند يا مريض مي شوند مگر حيواني كه پس از سير شدن، زير آفتاب دراز مي كشد و آنها را دفع مي كند و دوباره، مي چرد. همانا مال دنيا، شيرين و دلفريب است. چقدر خوب است كه مسلمان، از اموال خود به ايتام، مساكين و مسافران انفاق كند. و هركس كه مالي را به ناحق مي گيرد، مانند كسي است كه مي خورد و مي نوشد اما هرگز سير نمي شود. وآن مال، روز قيامت، عليه او گواهي خواهد داد».
باب (32): دادن زكات به شوهر و يتيمان تحت تكفل خود
738 ـ عَنْ زَيْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِاللَّهِ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا: حَدِيْثُهَا تَقَدَّمَ قّرِيْباً، وَقَالَتْ فِيْ هذِهِ الرِّوَايَةِ: فَانْطَلَقْتُ إِلَى النَّبِيِّ ، فَوَجَدْتُ امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ عَلَى الْبَابِ، حَاجَتُهَا مِثْلُ حَاجَتِي، فَمَرَّ عَلَيْنَا بِلالٌ، فَقُلْنَا سَلِ النَّبِيَّ : أَيَجْزِي عَنِّي أَنْ أُنْفِقَ عَلَى زَوْجِي وَأَيْتَامٍ لِي فِي حَجْرِي؟ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «نَعَمْ لَهَا أَجْرَانِ: أَجْرُ الْقَرَابَةِ، وَأَجْرُ الصَّدَقَةِ». (بخارى: 1466)
ترجمه: حديث زينب؛ همسر عبدالله بن مسعود رضي الله عنهما؛ قبلاً بيان گرديد. در اين روايت، علاوه بر آن، مي گويد: به سوي خانة رسول الله براه افتادم. زني از انصار را كنار دروازة خانة آنحضرت ديدم كه سؤالي همانند سؤال من، داشت. بلال از كنار ما گذشت. به او گفتيم: از رسول خدا سؤال كن: آيا من مي توانم صدقة اموال خود را به شوهر و يتيماني كه تحت تكفلم مي باشند, بدهم؟ بلال از آنحضرت پرسيد. رسول خدا فرمود: «بلي، اگر به آنان صدقه دهند، دو اجر دارد: اجر خويشاوندي و اجر صدقه».
739 ـ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلِيَ أَجْرٌ أَنْ أُنْفِقَ عَلَى بَنِي أَبِي سَلَمَةَ ؟إِنَّمَا هُمْ بَنِيَّ. فَقَالَ: «أَنْفِقِي عَلَيْهِمْ فَلَكِ أَجْرُ مَا أَنْفَقْتِ عَلَيْهِمْ». (بخارى: 1467)
ترجمه: ام سلمه رضي الله عنها مي گويد: از رسول الله پرسيدم: اگر به فرزندان ابوسلمه كه فرزندان من هستند، انفاق نمايم، به من پاداش مي رسد؟ رسول الله فرمود: «به آنها انفاق كن، زيرا پاداش انفاقت به آنها، به تو خواهد رسيد».
باب (33): خداوند مي فرمايد: زكات براي آزاد كردن بردگان و به بدهكاران و در راه خدا داده شود
740 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ بِالصَّدَقَةِ، فَقِيلَ: مَنَعَ ابْنُ جَمِيلٍ، وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ، وَعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ، فَقَالَ النَّبِيُّ : «مَا يَنْقِمُ ابْنُ جَمِيلٍ إِلاَّ أَنَّهُ كَانَ فَقِيرًا فَأَغْنَاهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَأَمَّا خَالِدٌ: فَإِنَّكُمْ تَظْلِمُونَ خَالِدًا، قَدِ احْتَبَسَ أَدْرَاعَهُ وَأَعْتُدَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَأَمَّا الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ: فَعَمُّ رَسُولِ اللَّهِ ، فَهِيَ عَلَيْهِ صَدَقَةٌ وَمِثْلُهَا مَعَهَا». (بخارى: 1468)
ترجمه: ابوهريره مي گويد: رسول الله به دادن زكات، امر نمود. گفتند: ابن جميل، خالد بن وليد و عباس بن عبدالمطلب زكات نمي دهند. رسول الله فرمود: «ابن جميل( حق دارد!!) زيرا فقير و تنگدست بود، خداوند به او مال و ثروت زياد داد. اما شما دربارة خالد بن وليد ظلم ميكنيد زيرا او اسلحه و ساز و برگ جنگي خود را در راه الله وقف نموده است. اما عباس بن عبدالمطلب ؛عموي رسول الله ؛ دو برابر زكات واجب را بايد پرداخت كند».
باب (34): خود داري از سؤال كردن مردم
741 ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ : إِنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ فَأَعْطَاهُمْ، حَتَّى نَفِدَ مَا عِنْدَهُ، فَقَالَ: «مَا يَكُونُ عِنْدِي مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْكُمْ، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ، وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ». (بخارى: 1469)
ترجمه: ابوسعيد خدري مي گويد: برخي از انصار، از رسول الله چيزي طلب كردند. رسول الله خواستة آنها را بر آورده نمود. دوباره و سه باره طلب كردند. رسول الله به آنها، آنچه را خواسته بودند, عطا فرمود تا اينكه مالي كه نزد رسول الله بود، تمام شد. آنگاه رسول خدا فرمود: «آنچه نزد من باشد، من آنرا ذخيره نمي كنم. ولي هركس از خواستن، اجتناب كند، خداوند او را از خواستن، بي نياز مي سازد. و هركس، اظهار بي نيازي كند، خداوند او را بي نياز مي سازد. و هركس صبر را پيشه سازد، خداوند به او صبر، نصيب خواهد كرد. و به هيچكس، نعمتي بهتر و فراختر از صبر، عنايت نشده است».
742 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلاً فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ». (بخارى:1470)
ترجمه: ابوهريره مي گويد: رسول الله فرمود: «به خدا سوگند كه اگر كسي از شما، طنابش را بر دارد و با جمع كردن و فروختن هيزم، امرار معاش كند، اين كار براي او بهتر است از آن كه دست گدايي، پيش اين و آن، دراز كند. و آن هم معلوم نيست كه به او چيزي بدهند يا ندهند».
743 ـ عَنِ الزُّبَيْرِ بْنِ الْعَوَّامِ عَنِ النَّبِيِّ قَالَ: «لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ، فَيَأْتِيَ بِحُزْمَةِ الْحَطَبِ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعَهَا، فَيَكُفَّ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ، خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ النَّاسَ، أَعْطَوْهُ أَوْ مَنَعُوهُ». (بخارى: 1471)
ترجمه: در روايتي ديگر از زبير آمده است كه رسول الله فرمود: «هركس طناب برداشته، بار هيزم را بر پشت خود حمل كند و در بازار بفروشد و خداوند به وسيله اين كار، آبروي او را حفاظت كند، اين، برايش از دست دراز كردن و خواستن از مردم، بهتر است كه معلوم نيست به او چيزي بدهند يا خير».
744 ـ عَنْ حَكِيم بنِ حِزَامٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَعْطَانِي، ثُمَّ قَالَ: «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، كَالَّذِي يَأْكُلُ وَلا يَشْبَعُ، الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى». قَالَ حَكِيمٌ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ لا أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَكَ شَيْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْيَا. فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يَدْعُو حَكِيمًا إِلَى الْعَطَاءِ فَيَأْبَى أَنْ يَقْبَلَهُ مِنْهُ، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ دَعَاهُ لِيُعْطِيَهُ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ مِنْهُ شَيْئًا، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّي أُشْهِدُكُمْ يَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى حَكِيمٍ أَنِّي أَعْرِضُ عَلَيْهِ حَقَّهُ مِنْ هَذَا الْفَيْءِ فَيَأْبَى أَنْ يَأْخُذَهُ، فَلَمْ يَرْزَأْ حَكِيمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى تُوُفِّيَ. (بخارى: 1472)
ترجمه: حكيم بن حزام مي گويد: از رسول خدا چيزي خواستم. آن را به من عنايت فرمود. سپس براي بار دوم و سوم، خواستم و ايشان همچنان به من عطا كرد. آنگاه فرمود: «اي حكيم! مال دنيا، چيز بسيار شيرين و پسنديده اي است. هركس، آن را سخاوتمندانه دريافت كند, براي او با بركت خواهد بود. و هر كس، از روي حرص و طمع، طالب آن باشد, برايش بركتي نخواهد داشت. (و چنين شخصي) مانند كسي است كه بخورد و سير نشود. و دست بالا (دهنده) از دست پايين (گيرنده) بهتر است». حكيم مي گويد: عرض كردم: يا رسول الله! سوگند به ذاتي كه تو را بحق مبعوث كرده است, بعد از شما، تا زماني كه زنده باشم از هيچ كس، چيزي نخواهم خواست. چنانكه ابوبكر در زمان خلافت خود, خواست چيزي به او عطا كند, ولي نپذيرفت و قبول نكرد. بعد، عمر نيز در زمان خود, خواست چيزي به او بدهد, باز هم نپذيرفت. سپس، عمر، خطاب به مردم فرمود: اي مسلمانان! من شما را گواه مي گيرم بر اينكه مي خواهم حق حكيم را از اين مال، به او بدهم ولي قبول نمي كند.
راوي مي گويد: حكيم پس از وفات رسول خدا ، همچنان از هيچ كس، چيزي قبول نكرد تا از دنيا رفت.
باب (35): اگر خداوند به كسي بدون سؤال و طمع چيزي عنايت كرد
745 ـ عَنْ عُمَرَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُعْطِينِي الْعَطَاءَ، فَأَقُولُ: أَعْطِهِ مَنْ هُوَ أَفْقَرُ إِلَيْهِ مِنِّي، فَقَالَ: «خُذْهُ إِذَا جَاءَكَ مِنْ هَـذَا الْمَالِ شَيْءٌ، وَأَنْتَ غَيْرُ مُشْرِفٍ وَلا سَائِلٍ، فَخُذْهُ، وَمَا لا، فَلا تُتْبِعْهُ نَفْسَكَ». (بخارى: 1473)
ترجمه: عمر مي گويد: هرگاه، رسول خدا مي خواست چيزي به من عطا كند، من ميگفتم: يا رسول الله! آن را به كسي عطا كن كه از من، نيازمند تر است. (روزي) رسول الله فرمود: «هرگاه، بدون خواستن و طمع, چيزي به تو رسيد, آنرا قبول كن وگرنه، در پي آن مباش».
باب (36): كسي كه بدون ضرورت، سؤال كند
746 ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ : «مَا يَزَالُ الرَّجُلُ يَسْأَلُ النَّاسَ حَتَّى يَأْتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَيْسَ فِي وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ». وَقَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَبْلُغَ الْعَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسَى، ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ ». (بخارى: 1475)
ترجمه: عبد الله بن عمر رضي الله عنهما مي گويد: رسول الله فرمود: «بعضي ها هميشه دست تكدي پيش اين و آن دراز مي كنند. (اين افراد) روز قيامت در حالي حشر مي شوند كه بر صورتشان، گوشتي باقي نمانده است». همچنين آنحضرت افزود: «روز قيامت، خورشيد بقدري نزديك مي شود كه مردم (در اثر گرما) تا بناگوش غرق در عرق خواهند شد. در آن حال، ابتدا از آدم و سپس از موسي و سرانجام از محمد كمك خواهند خواست».
باب (37): مرز بي نيازي
747 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «لَيْسَ الْمِسْكِينُ الَّذِي يَطُوفُ عَلَى النَّاسِ، تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَاللُّقْمَتَانِ، وَالتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَكِنِ الْمِسْكِينُ الَّذِي لا يَجِدُ غِنًى يُغْنِيهِ، وَلا يُفْطَنُ بِهِ فَيُتَصَدَّقُ عَلَيْهِ، وَلا يَقُومُ فَيَسْأَلُ النَّاسَ». (بخارى: 1479)
ترجمه: ابوهريره روايت مي كند كه رسول الله فرمود: «مسكين كسي نيست كه به درِ خانه هاي مردم مي رود و يكي دو لقمه نان و يا يكي دو عدد خرما، دريافت مي كند و بر مي گردد. بلكه مسكين كسي است كه چيزي ندارد و مردم از حال او آگاه نيستند تا به او صدقه دهند. و خودش هم از كسي سؤال نمي كند».
باب (38): تخمين زدن مقدار خرما
748 ـ عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ غَزْوَةَ تَبُوكَ، فَلَمَّا جَاءَ وَادِيَ الْقُرَى، إِذَا امْرَأَةٌ فِي حَدِيقَةٍ لَهَا، فَقَالَ النَّبِيُّلأَصْحَابِهِ: «اخْرُصُوا». وَخَرَصَ رَسُولُ اللَّهِ عَشَرَةَ أَوْسُقٍ. فَقَالَ لَهَا: «أَحْصِي مَا يَخْرُجُ مِنْهَا». فَلَمَّا أَتَيْنَا تَبُوكَ قَالَ: «أَمَا إِنَّهَا سَتَهُبُّ اللَّيْلَةَ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَلا يَقُومَنَّ أَحَدٌ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ بَعِيرٌ فَلْيَعْقِلْهُ». فَعَقَلْنَاهَا، وَهَبَّتْ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَقَامَ رَجُلٌ فَأَلْقَتْهُ بِجَبَلِ طَيِّءٍ، وَأَهْدَى مَلِكُ أَيْلَةَ لِلنَّبِيِّ بَغْلَةً بَيْضَاءَ، وَكَسَاهُ بُرْدًا، وَكَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ، فَلَمَّا أَتَى وَادِيَ الْقُرَى قَالَ لِلْمَرْأَةِ: «كَمْ جَاءَ حَدِيقَتُكِ»؟ قَالَتْ: عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، خَرْصَ رَسُولِ اللَّهِ . فَقَالَ النَّبِيُّ : «إِنِّي مُتَعَجِّلٌ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَعَجَّلَ مَعِي فَلْيَتَعَجَّلْ». فَلَمَّا ـ قَالَ الراوي كَلِمَةً مَعْنَاهَاـ أَشْرَفَ عَلَى الْمَدِينَةِ قَالَ: «هَذِهِ طَابَةُ». فَلَمَّا رَأَى أُحُدًا قَالَ: «هَذَا جُبَيْلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ، أَلا أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ دُورِ الأَنْصَارِ»؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: «دُورُ بَنِي النَّجَّارِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي عَبْدِالأَشْهَلِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي سَاعِدَةَ، أَوْ دُورُ بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، وَفِي كُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ_ يَعْنِي_خَيْرًا». (بخارى: 1481)
ترجمه: ابوحميد ساعدي مي گويد: در غزوة تبوك، همراه رسول الله بوديم. هنگامي كه به وادي "قري" رسيديم، زني را ديديم كه در باغ خود، مشغول كار بود. رسول الله خطاب به اصحاب، فرمود: «محصول خرماي اين باغ را تخمين بزنيد». خود رسول الله آن را ده وسق، تخمين زد و به آن زن، گفت: «هنگام برداشت خرما، مقدار آنها را مشخص كن». و وقتي به تبوك رسيديم، رسول الله فرمود: «امشب، هوا بسيار طوفاني خواهد شد. هيچ كس، از جايش تكان نخورد و شترهايتان را نيز محكم ببنديد». راوي مي گويد: ما هم شترهايمان را بستيم. آن شب، طوفان شديدي آمد. يك نفر از جايش برخاست. طوفان او را در بر گرفت و روي كوه «طي» انداخت. پادشاه ايله قاطري سفيد و يك عدد چادر به رسول الله هديه كرد. آنحضرت براي او كه در ناحية ساحلي زندگي مي كرد، امان نامه اي نوشت. در بازگشت از تبوك، وقتي كه رسول الله به وادي قري رسيد، از آن زن پرسيد: «مقدار محصول باغَت، چقدر شد»؟ گفت: ده وسق. يعني همان مقداري كه رسول الله تخمين زده بود.
رسول الله فرمود: «من براي رفتن به مدينه، عجله دارم. هركس، دوست دارد با من بيايد, عجله كند». وقتي چشمش به مدينه افتاد، فرمود: «اين است شهر خوب». و هنگامي كه كوه احد نمايان شد، فرمود: «اين كوهي است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم. آيا دوست داريد بهترين خانه هاي انصار را بدانيد»؟ صحابه گفتند: آري. آنحضرت فرمود: «منازل بني نجار سپس منازل بني عبدالاشهل وبعد از آن، منازل بني ساعده يا منازل بني خزرج و تمام منازل انصار، خوب هستند».
باب (39): مقدار زكات در محصولات كشاورزي
749 ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا عَنِ النَّبِيِّ قَالَ: «فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَالْعُيُونُ، أَوْ كَانَ عَثَرِيًّا، الْعُشْرُ، وَمَا سُقِيَ بِالنَّضْحِ، نِصْفُ الْعُشْرِ». (بخارى: 1483)
ترجمه: عبدالله بن عمر رضي الله عنهما روايت ميكند كه رسول الله فرمود: «زكات محصولي كه از آب چشمه يا آب باران، آبياري مي شود و درختي كه ريشه در عمق زمين دارد (ونياز به آبياري ندارد)، يك دهم محصول، مي باشد. و (زكات) زميني كه با كشيدن آب از چاه، آبياري مي شود، يك بيستم مي باشد».
باب (40): زكات خرما، هنگام جمع آوري محصول است. وآيا بايد به كودك اجازه داد تا از خرماي صدقه بخورد؟
750 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُؤْتَى بِالتَّمْرِ عِنْدَ صِرَامِ النَّخْلِ، فَيَجِيءُ هَذَا بِتَمْرِهِ، وَهَذَا مِنْ تَمْرِهِ، حَتَّى يَصِيرَ عِنْدَهُ كَوْمًا مِنْ تَمْرٍ، فَجَعَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ رَضِي اللَّه عَنْهمَا يَلْعَبَانِ بِذَلِكَ التَّمْرِ، فَأَخَذَ أَحَدُهُمَا تَمْرَةً فَجَعَلَهَا فِي فِيهِ، فَنَظَرَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ فَأَخْرَجَهَا مِنْ فِيهِ، فَقَالَ: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ آلَ مُحَمَّدٍ لا يَأْكُلُونَ الصَّدَقَةَ». (بخارى: 1485)
ترجمه: ابوهريره مي گويد: هر شخص، هنگام برداشت محصول خرما، زكات آن را نزد رسول الله مي آورد. بطوريكه نزد ايشان، خرمني از خرما بوجود مي آمد. و حسن و حسين رضي الله عنهما با خرماها بازي مي كردند. روزي، يكي از آنها، خرمايي برداشت و در دهان خود نهاد. رسول الله متوجه شد. آن را از دهانش بيرون آورد و فرمود: «مگر نميداني كه آل محمد، صدقه نمي خورند»؟
باب (41): آيا شخص مي تواند زكات مال خود را دوباره بخرد؟ خريدن زكات ديگران، اشكالي ندارد
751 ـ عَنْ عُمَرَ قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَضَاعَهُ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرِيَهُ، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَبِيعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِيَّ فَقَالَ: «لا تَشْتَرِهِ، وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ، وَإِنْ أَعْطَاكَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي صَدَقَتهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ». (بخارى: 1490)
ترجمه: عمر ميگويد: اسبم را در راه خدا، به كسي صدقه دادم. او به وضع آن رسيدگي نمي كرد. گمان كردم كه مي خواهد آن را با قيمت ارزان بفروشد، خواستم آن را بخرم. در اين باره از رسول الله پرسيدم. آنحضرت فرمود: «آن را خريداري مكن. و صدقه ات را پس مگير اگر چه آنرا به يك درهم به تو بفروشد. زيرا كسي كه صدقه اش را پس بگيرد، مانند كسي است كه استفراغ كند و دوباره آن را بخورد».
باب (42): صدقه دادن به بردگان آزاد شدة همسران پيامبر
752 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا قَالَ: وَجَدَ النَّبِيُّ شَاةً مَيِّتَةً، أُعْطِيَتْهَا مَوْلاةٌ لِمَيْمُونَةَ مِنَ الصَّدَقَةِ، فَقَالَ النَّبِيُّ : «هَلاَّ انْتَفَعْتُمْ بِجِلْدِهَا»؟ قَالُوا: إِنَّهَا مَيْتَةٌ. قَالَ: «إِنَّمَا حَرُمَ أَكْلُهَا». (بخارى:1492)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: رسول الله مُردار گوسفندي را ـ كه قبلا آن گوسفند، به كنيز آزاد شدة ميمونه رضي الله عنها (همسر رسول خدا ) صدقه شده بود ـ ديد و فرمود: «چرا از پوست آن، استفاده نكرديد»؟ گفتند: يا رسول الله! اين گوسفند، مرده و حرام شده است. رسول الله فرمود: «گوشت آن، حرام است». (يعني استفاده از پوستش، اشكالي ندارد).
باب (43): تغيير حالت زكات
753 ـ عَنْ أَنَسٍ : أَنَّ النَّبِيَّ أُتِيَ بِلَحْمٍ، تُصُدِّقَ بِهِ عَلَى بَرِيرَةَ، فَقَالَ: «هُوَ عَلَيْهَا صَدَقَةٌ، وَهُوَ لَنَا هَدِيَّةٌ». (بخارى: 1495)
ترجمه: انس مي گويد: نزد رسول الله گوشتي آوردند كه به بريره، صدقه داده شده بود. آنحضرت فرمود: «اين گوشت، براي او (بريره) صدقه است وبراي ما هديه است». (يعني از حالت صدقه خارج شده است).
باب (44): زكات، از اغنياء گرفته و به فقرا داده شود
754 ـ حَدِيثُ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وبَعَثِهِ إِلَى الْيَمَنِ تَقَدَّمَ وفي هَذِهِ الرِّوَايَةِ: «وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ». (بخارى: 1496)
ترجمه: حديث معاذ دربارة اعزام وي به يمن، قبلا بيان گرديد. در اين روايت، علاوه بر آن, آمده است كه رسول الله فرمود: « از دعاي مظلوم بترس. زيرا بين او و خدا، حجابي وجود ندارد».
باب (45): دعاي خير براي صدقه دهنده
755 ـ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ إِذَا أَتَاهُ قَوْمٌ بِصَدَقَتِهِمْ قَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ فُلانٍ». فَأَتَاهُ أَبِي بِصَدَقَتِهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِي أَوْفَى». (بخارى: 1497)
ترجمه: عبد الله بن ابي اوفي مي گويد: هرگاه، گروهي از مردم، صدقاتشان را نزد آنحضرت مي آوردند, در حق آنها دعاي خير مي كرد و مي فرمود: «خداوندا! بر آل فلان، رحمت نازل فرما». راوي مي گويد: همچنين، هنگامي كه پدرم صدقاتش را خدمت رسول خدا تقديم نمود، آنحضرت دعاي خير نمود و فرمود:«پروردگارا! رحمتت را شامل حال آل ابي اوفي بفرما».
باب (46): حكم آنچه از دريا استخراج ميشود
756 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِيِّ : «أَنَّ رَجُلاً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ سَأَلَ بَعْضَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِأَنْ يُسْلِفَهُ أَلْفَ دِينَارٍ، فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ، فَخَرَجَ فِي الْبَحْرِ فَلَمْ يَجِدْ مَرْكَبًا، فَأَخَذَ خَشَبَةً فَنَقَرَهَا، فَأَدْخَلَ فِيهَا أَلْفَ دِينَارٍ، فَرَمَى بِهَا فِي الْبَحْرِ، فَخَرَجَ الرَّجُلُ الَّذِي كَانَ أَسْلَفَهُ فَإِذَا بِالْخَشَبَةِ، فَأَخَذَهَا لأَهْلِهِ حَطَبًا ـ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ ـ فَلَمَّا نَشَرَهَا وَجَدَ الْمَالَ». (بخارى:1498)
ترجمه: ابوهريره از رسول الله نقل مي كند كه: «شخصي از بني اسرائيل از شخصي ديگر، مبلغ هزار دينار، قرض خواست. او نيز به او داد. مقروض وقتي كه ميخواست قرض را به صاحبش بر گرداند، به طرف دريا رفت. اما وسيله اي نيافت كه بر آن سوار شود (و نزد قرض دهنده برود). آن گاه، قطعه چوبي را برداشت و سوراخ كرد و هزار دينار را در داخل آن گذاشت و به دريا انداخت. (از قضا) شخص قرض دهنده يعني مالك هزار دينار، چوب را ديد و آن را به بعنوان هيزم، به خانه اش برد. وقتي چوب را شكست, هزار دينار را در آن يافت».
باب (47): زكات گنج، يك پنجم آن است
757 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: «الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ، وَالْبِئْرُ جُبَارٌ، وَالْمَعْدِنُ جُبَارٌ، وَفِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ». (بخارى: 1499)
ترجمه: از ابو هريره روايت است كه رسول الله فرمود: «آنچه را حيواني (بدون هدايت كسي) تلف كند, حقش بهدر مي رود. آنچه در چاه كسي بيفتد, حقش بهدر مي رود و آنچه در معدن آسيب ببيند و نابود شود, حقش به هدر مي رود». و افزود كه: «زكات گنج، يك پنجم آن است».
باب (48): حساب گرفتن از مأموران جمع آوري زكات
758 ـ عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ قَالَ: اسْتَعْمَلَ رَسُولُ اللَّهِ رَجُلاً مِنَ الأَسْدِ عَلَى صَدَقَاتِ بَنِي سُلَيْمٍ، يُدْعَى ابْنَ اللُّتْبِيَّةِ، فَلَمَّا جَاءَ حَاسَبَهُ. (بخارى:1500)
ترجمه: ابوحميد ساعدي مي گويد: رسول الله شخصي از طايفه بني اسد را كه ابن لُتبيه نام داشت، براي وصول زكات اموال بني سليم مأموريت داد. و هنگامي كه برگشت، آنحضرت از او حساب گرفت.
باب (49): داغ كردن شترهاي صدقه و بيتالمال
759 ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: غَدَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ بِعَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي طَلْحَةَ لِيُحَنِّكَهُ، فَوَافَيْتُهُ فِي يَدِهِ الْمِيسَمُ، يَسِمُ إِبِلَ الصَّدَقَةِ. (بخارى: 1502)
ترجمه: انس بن مالك مي گويد: عبدالله بن ابي طلحه را هنگام ولادت, براي تحنيك (باز كردن كام اش) نزد رسول الله بردم. هنگامي كه به آنجا رسيدم، ديدم كه آنحضرت ميله اي آهني در درست دارد و با آن، شترهاي زكات و (بيت المال) را براي نشانه گذاري، داغ مي كند.
موضوعات مرتبط: 24 ـ كتاب زكات ، أحاديث مختصر صحیح بخاری
آداب قاضی
کسى که براى پیروزى فرمان خدا بجنگد مجاهد فى سبیل الله مىباشد
اجر و ثواب کمک به مجاهدینى که در راه خدا جهاد مىکنند،
عید سعید قربان بر تمام مسلمین جهان مبارک باد.1402/4/8
پیام تبریکی مناسبت عید سعید قربان مدیریت بیاناتی فرهنگ اسلامی
تفسیر سورة الروم قسمت 3 از آیه شریفه 14تا19
تفسیر سورة الروم قسمت 2 از آیه شریفه 8تا13
تفسیر سورة الروم قسمت 1 از آیه شریفه 1تا7
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 17 از آیه شریفه 67تا69
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 16 از آیه شریفه 62تا66
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 15 از آیه شریفه 56تا61
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 14 از آیه شریفه 51تا55
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 13 از آیه شریفه 48تا50
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 12 از آیه شریفه 46تا47
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 11 از آیه شریفه 43تا45
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 10 از آیه شریفه 40تا42
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 9 از آیه شریفه 34تا39
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 8 از آیه شریفه 29تا33
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 7 از آیه شریفه 24تا28
تفسیر سورة العنكبوت قسمت 6 از آیه شریفه 20تا21







